۲ مطلب در فروردين ۱۳۹۸ ثبت شده است

هممون یه عالمه حرف واسه گفتن و نوشتن و پست کردن داریم ولی...

یه مدت طولانی نبودم و حالا که برگشتم با بیانی مواجه شدم که هیچ شباهتی با بیانِ زمانِ بودنم نداره. این حجم از تغییر یه کم زیادی عجیب و حتی دردناکه برام. :(
نمیدونم دقیقا چی شده که اینجوری شده؟ ولی مطمئنم که این روزا با وجودِ این همه اتفاق که واسه خودمون, کشورمون, اقتصادمون, سیاستمون و خیلی چیزای دیگه افتاده, هممون یه عاااااااالمه حرف واسه گفتن و نوشتن و پست کردن داریم ولی...
واقعا چی شده که اینجوری شدیم؟ چی شده که انقدرررررر کم حوصله شدیم؟





  • ۲۱ پسندیدم
  • نظرات [ ۳۴ ]
    • حوا بانو
    • جمعه ۲۳ فروردين ۹۸

    رسیدم کربلا الحمدلله...

    نمیدونم چی بگم؟ چه جوری کلمات رو کنار هم بچینم؟ اصلا از کجا شروع کنم؟

    هنوزم باورم نمیشه. باورم نمیشه که دومین شب رو هم تو کربلا گذروندم. باورم نمیشه که تو بین الحرمین زیرِ نم نم بارون قدم میزدم و سلام می دادم به اربابم. باورم نمیشه که بالاخره رسیدم به کربلا. اصلا باورم نمیشه...

    چقدر لطف کردید به من آقاجانم, ممنونم ازتون. ممنووونم آقا جانِ من.


    رسیدم کربلا الحمدلله...

    پ.ن: اگه لایق باشم دعاگوتون بودم و هستم دوستان. :)

    پ.ن 2: ان شاءالله که همه عاقبت بخیر بشیم :)

    پ.ن 3: چقدررررر دلم واسه وبم تنگ شده بود. هق هق هق



  • ۱۲ پسندیدم
  • نظرات [ ۱۶ ]
    • حوا بانو
    • سه شنبه ۶ فروردين ۹۸
    این نمکدانِ خدا جنسِ عجیبی دارد
    هر چقدر می شکنیم باز نمکها دارد



    باشد که رستگار شویم :)
    پیوندهای روزانه